چهره اول: موعود يهودي ـ مسيحي
اصل اين باور، يهودي بوده است، ولي با موعود يهودي اختلاف مصداقي دارند، يهوديان برخلاف مسيحيان، عيسي عليه السلام را مصداق موعود نميدانند؛ زيرا ابتدا معتقد بودند: آن کسي که آمده شاهزاده است و حکومت تشکيل ميدهد؛ اما چون ديدند عيسي عليه السلام حکومت تشکيل نداد، لذا کارکرد ماشيح را از آن جدا کردند و گفتند: نجات ميدهد، اما نه نجاتي که ما فکر ميکنيم، بلکه انسان را از عواقب گناه اوليه که آدم ابوالبشر مرتکب شده است، نجات ميدهد.
مسيح دانستن عيسي عليه السلام را جامعه يهوديان به راحتي نپذيرفتند، از اين رو عيسي و آن گروه از يهودياني که عيسي را ماشيح ميدانستند، مورد آزار شديد قرار دادند و در حقيقت بر سر دار شدن عيسي (به زعم مسيحيان) کار همين کاهنان يهود است.
در مورد اوصاف منجي بودن عيسي عليه السلام بين يهوديان مخالف و طرفدار عيسي عليه السلام اختلاف نظر جدي وجود داشت. يهوديان ميگفتند: اين عيسي با آن اوصاف ماشيح که در کتب اشعيا و ذکريا و دانيال آمده، سازگار نيست، و برعکس يهودياني که به عيسي ايمان آوردند، تلاش ميکردند آن اوصاف ماشيح در کتب فرق را بر عيسي عليه السلام تطبيق دهند. لذا در تعريف موعود يهودي ـ مسيحي ميتوان گفت: چون بخشي از يهوديان بر اساس يک باور يهودي گفتهاند که عيسي همان ماشيح است؛ آزار و شکنجه ديدند، در حالي که حدود سي يا چهل سال خودشان را جامعه يهودي ميدانستند، در نتيجه در سالهاي 75 ـ 80 ميلادي تصميم گرفتند از پيکر يهودي جدا شوند.
علت تفاوت کارکرد ماشيح يهود، با کارکرد موعود يهودي ـ مسيحي
در هيچ جاي کلام عيسي عليه السلام از ابتدا تا انتهاي آن، وعده ايجاد حکومت نيامده است. تعاليم عيسي عليه السلام نگاه سياسي ندارد و در هيچ يک از تعاليم آن حضرت چيزي به نام تز سياسي و رسالتي سياسي مشاهده نميشود. از اينرو نميتواند کارکرد اجتماعي؛ تشکيل حکومت و بحث درباره نجات داشته باشد. با اين توصيف کارکرد موعود يهودي ـ مسيحي با ماشيح تفاوت دارد: در کلام عيسي عليه السلام بيشتر خودسازي و فردگرايي مد نظر است و اصلاً کاري به حکومت ندارد. حضرت عيسي عليه السلام تفکر نجاتبخشي خود را در هيچ جا بر تشکيل و تأسيس حکومت اجتماعي و سياسي و حتي يک نهاد حکومتي بنا نکرده است. وي هر چه گفت، با عوام مردم گفت. اگرچه پارهاي از شاگردان عيسي مسيح گرايشهاي سياسي داشتند و تلاش کردند از گفتار عيسي عليه السلام کارکرد سياسي بهوجود آورند. کارکرد اين موعود يهودي ـ مسيحي، نجات انسان از آثار گناه اوليه و رساندن انسان به مقام پسر خواندگي و به هدايت ابدي است.
گونه شناسي موعود يهودي ـ مسيحي
اين موعود متشخص و در آغاز راه، انسان است، اما بعد حيثيت انساني را از دست ميدهد و خدا ميشود. از سال 75 ميلادي به بعد فرا ملي ميگردد. نجاتبخشي او نيز ويژگيهايي دارد: اولاً: شخصي است؛ هر شخصي با اتصال به مسيح ميتواند نجات پيدا کند. ثانياً: کيهاني است؛ کار خارق العاده نميکند، در چهارچوپ کيهاني عمل ميکند. ثالثاً: فرا زمان است؛ هر کسي در هر زماني، به مسيح به عنوان ماشيح ايمان بياورد و اين ايمان اطمينان بخش باشد، نجات مييابد. رابعاً: مشروط است؛ يعني بايد به او ايمان آورد و ايمان بايد به کيفيت خاص باشد، مثلا ايمان زباني نباشد، رهايي بخش باشد و... . [1]
چهره دوم موعود: موعود مسيحي
اين نگاه ويژه مسيحيت است و ربطي به يهوديت ندارد. اين چهره داراي خصوصياتي چند است:
اين موعود، بازگشت دوباره عيسي به جهان تفسير شده است. براساس اين باور، ماشيح که همان عيسي بود، پس از آنکه برصليب شد، دوباره به جهان باز خواهد گشت؛ زيرا وقتي عيسي مصلوب شد، دو تفکر بهوجود آمد: يکيآنکه اشتباه کرديم چون عيسي آن عزت را به وجود نياورد. ديگر اينکه اشتباه نکرديم بلکه دوباره باز خواهد گشت. براساس اين باور، عيسي خود به صورت ناگهاني و بدون اطلاع قبلي، در جلال و هيبت پدر، به همراه فرشتگان و همراه با پيروزي و فتح خواهد آمد؛ نه آنکه طبق نظر يهود، شخصي از نسل داوود خواهد آمد.
بر خلاف موعود چهره اول، موعود مسيحيت در چهره دوم، داراي حکومت است و براي پادشاهي ميآيد.
برخي ويژگيهاي موعود مسيحي
1. از مفاهيم کليدي و پر اهميت کتب مقدس است و بيش از 300 بار به آن اشاره شده است.
2. در عهد جديد چندين باب کامل به آن اختصاص داده شده است.[2]
3. رسالههايي که صرفاً به بيان اهميت همين مفهوم همت کردهاند، مثل رساله تسالونيکاي اول و دوم.
4. بسياري از مفاهيم کليدي عهد جديد بدون درک مفهوم رجعت مسيح قابل فهم نيستند، مثل پادشاه بودن عيسي اگر بازگشت عيسي نباشد، فهم آن مبهم خواهد بود، چون عيسي قبل از مصلوب شدن پادشاهي و سلطنتي نداشت. و يا مثل واژه نجات در آينده؛ اينکه در آينده توسط چه کسي نجات مييابد، مبهم است.
5. موعود چهره دوم، آرمان همه مسيحيان است و اميد بزرگ آنان، مظهر تجلي و عظمت خداوندي و نجات دهنده آنهاست.
معناي بازگشت دوباره مسيح
در اصل بازگشت عيسي مسيح اختلافي نيست، ولي در مورد نحوه بازگشت او اختلاف نظر وجود دارد:
الف) برخي اناجيل ميگويند: مسيح بر خواهد گشت، منتهي اين بازگشت، فرا زميني است، يعني آسماني است و اين يعني به زمين بازگشت نخواهد کرد، آن چنان که در تسالونيکاي اول آمده است: «زيرا صداي فرمان الهي و آواي تکان دهنده رييس فرشتگان و نواي شيپور خدا شنيده خواهد شد و ناگاه خود خداوند از آسمان به زمين خواهد آمد. آن گاه پيش از همه، مسيحياني که مردهاند زنده خواهند شد تا خداوند را ملاقات کنند».[3]
ب) اما برخي از اين آيات اصرار دارند که عيسي يک بار ديگر حيات زميني را تجربه ميکند. در «اعمال رسولان» آمده است: همين عيسي كه از سوي شما به آسمان بالا برده شد، باز خواهد آمد (به حيات زميني) «ايشان گفتند: اي مردان انجيلي، چرا اينجا ايستادهايد و به آسمان خيره شدهايد؟ عيسي به آسمان رفت و همانگونه که رفت يک روز نيز باز خواهد گشت».[4]
اهداف و ثمرات بازگشت مسيح
1. پذيرش ايمان داران: انجيل يوحنا در اين باره ميگويد: «نزد پدر من (خدا)، جا بسيار است، من ميروم تا آن جا را براي شما آماده کنم. وقتي همه چيز آماده شد باز خواهم گشت و شما را خواهم برد تا در جايي که من هستم شما نيز باشيد...»[5]
2. بازگشت دوباره عيسي مسيح عليه السلام براي دادرسي و دادن پاداش: در انجيل آمده است: «زيرا من با فرشتگان خود در شکوه و جلال پدرم خواهم آمد و هر کس را از روي اعمالش داوري خواهم کرد»[6] البته جزا و داوري به معناي محاکمه کردن نيست، بلکه فقط ميخواهد ببيند مؤمناند يا نه و سنجش استعدادي آنها را بيان کند.[7]
3. نجات بنياسرائيل: اين تداوم ماشيح يهودي است که در مسيحت تأثير گذاشته است. نجات به معني اتحاد و تشکيل حکومت براي بنياسرائيل است. اين مطلب در برخي فرقههاي مسيحي خيلي نمايان است. چنانکه آمده: «همگي بنياسرائيل ايمان خواهند يافت...».[8]
4. داوري در ميان همه امتها: در انجيل متي آمده: «هنگامي که من، مسيح موعود با شکوه و جلال خود و همراه با تمام فرشتگانم بيايم، آنگاه بر تخت با شکوه خود خواهم نشست. سپس تمام ملتهاي روي زمين در مقابل من خواهند ايستاد و من ايشان را از هم جدا خواهم کرد، همانطور که يک چوپان، گوسفندان را از بزها جدا ميکند، گوسفندها را در طرف راستم قرار ميدهم و بزها را در طرف چپم».[9]
5. آزاد ساختن و برکت دادن: در اشعيا نيز آمده است: «زمين و درختان پر برکت و سر سبز ميشوند...». [10]
6. برقراري ملکوت: وقتي عيسي عليه السلام ميآيد ملکوت خدا را برقرار ميکند. مراد از آن حکومتي است که نماياننده جلال و جبروت خداوند باشد، در سايه چنين حکومتي تعاليم خداوند توسط عيسي عليه السلام در زمين عملي گردد. ملکوت خداوند در حقيقت همان حکومتي است که خداوند به داوود وعده داده بود.
----------------------------
[1]. موحديان، عطار، هفت آسمان، مقاله گونهشناسي، شماره 12 و 13.
[2]. متي بابهاي 24 و 25 و مرقس باب 13 و لوقا باب 21.
[3]. تسالونيكان اول، باب 4، آيه16.
[4]. اعمال رسولان، باب 1، آيه 11.
[5]. يوحنا، باب 14، آيه 3.
[6]. متي، باب 16، آيه 27.
[7]. ر. ك: متي، باب 25، آيات 31 و 32؛ يوحنا، باب 5، آيه 23.
[8]. روميان، باب 17، آيه 26.
[9]. متي، باب 25، آيات33-31.
[10]. اشعيا، باب35، آيات 10-1.
نظرات شما عزیزان: